” من کیستم؟ ” چگونه خودانگاره خود را بیابیم ؟
خودانگاره با درک انسان از مجموعهای از ویژگیهایی که او را تعریف میکند مرتبط است. ویژگیهای شخصیتی، تواناییها، آنچه دوست داریم و نداریم، سیستم اعتقادی، اخلاقیات و چیزهایی که به شما انگیزه میدهند، همگی به تصور شما از خود یا هویت منحصر بفردتان به عنوان یک انسان منجر میشود.
افرادی که به راحتی ویژگیهای هویتی خود را تعریف میکنند معمولا درک خوبی از آن که هستند دارند. مشکل در نام بردن تعدادی از این ویژگیها ممکن است به این معنی باشد که فرد شناخت خوبی از خودش ندارد.
ممکن است به صورت آگاهانه وقت زیادی برای فکر کردن به هویت خود نگذارید اما به هر حال این موضوع روی زندگی شما تاثیر میگذارد. دانستن اینکه چه کسی هستید به شما کمک میکند زندگی هدفمند داشته باشید و رابطهی رضایتبخشی تشکیل دهید که در آن هم شما و هم شریکتان بتوانید به سلامت عاطفی هم کمک کنید.
آیا میخواهید درک خوبی از خود پیدا کنید؟ آیا دنبال راهحلهایی برای توسعه هویت خود هستید؟ جای درستی هستید.
چرا این موضوع اینقدر مهم است؟
بعضی مردم مدت زیادی از عمرشان میگذرد بدون اینکه به هویت خود خیلی فکر کنند. بنابراین ممکن است بپرسید آیا داشتن خودانگاره قوی از اهمیت زیادی برخوردار است؟
قطعا همینطور است.
اریکا میرز، مشاور متخصص در بند اورگن اینگونه توضیح میدهد:
“داشتن خودانگاره قوی در تصمیم گیریهای زندگی نقش مهمی دارد. دانستن و تشخیص آنچه از خود ما بر میآید از آنچه عقیده دیگران است در مسئلهای به کوچکی غذاهای مورد علاقهمان تا دغدغههایی مانند ارزشهای شخصی به ما کمک میکند که اصیل زندگی کنیم”.
خودانگاره باعث میشود از ارزش خود آگاه شوید. شما بینقص نیستید (هیچکس نیست) اما همچنان ارزش زیادی دارید.
آگاهی از خود باعث میشود تمامی وجودتان را بپذیرید. هم جنبههایی که به آن ها افتخار میکنید و هم جنبههایی که نیازمند ارتقا هستند. اگر از برخی جنبههای خود ناراضی هستید، راحتتر این است که به حیطههایی بپردازید که در آنها خودانگاره قوی از طبیعت و توانایی خود دارید.
از طرف دیگر، نداشتن خودانگاره واضح، دانستنِ اینکه واقعا چه میخواهید را سخت میکند. اگر وقتی پای اتخاذ تصمیمات مهم به میان میآید، دچار عدم قطعیت شوید، ممکن است در نهایت در تمامی تصمیمگیریهای خود به مشکل بر بخورید.
در نتیجه، ممکن است به جای تصمیم خودتان، مدام توسط باقی افراد و شرایط، در جریان زندگی و پیش آمدها حرکت کنید. این معمولا وقتی حتی هیچ مشکل خاصی ندارید یا نمیتوانید منبع عدم خشنودی خود را تشخیص دهید، منجر به عدم رضایتمندی میشود.
بررسی خودانگاره
خودانگاره شما در کدام قسمت طیف قرار میگیرد؟
شاید متوجه شده باشید که بر اساس آنچه سایر افراد از شما میخواهند الگوهای تصمیمگیری شکل دادهاید. شاید آرزوها و علایق زیادی ندارید و از حرکت منطبق با جریان زندگی راضی هستید.
پرسش سوالات زیر از خود، میتواند بینش خوبی ارائه دهد:
- آیا برای خوشحال کردن دیگران، به خواستههایشان جواب بله میدهم؟
اشکال ندارد گاهی برای دیگران کاری انجام دهید اما اگر همیشه با هرچه دیگران میگویند موافقت میکنید احتمالا برای خودتان زندگی نمیکنید. تعریف خودتان بیشتر در رابطه با دیگران و تواناییتان در خشنودسازی آنها میتواند نشاندهنده این باشد که خودانگاره شما به اندازه کافی رشد نکرده است.
- نقاط قوت شما چیست؟
خودانگاره نه تنها به شناخت نقاط قوت که به باور به تواناییتان برای استفاده از آنها در جهت رسیدن به اهداف بستگی دارد.
مدیریت استعدادها و رشد آنها به صورت روزانه، اغلب، به این معنی است که شناخت سالمی از خود دارید.
- چه چیز مرا خوشحال میکند؟
چه چیز موجب خشنودی شما میشود و از آن لذت میبرید؟ چه سرگرمیها یا فعالیتهایی به زندگی شما معنی میبخشند.
هر کس چیزها یا کسانی در زندگی دارد که نمیخواهد تغییر کنند یا آنها را از دست بدهد. شناسایی این افراد و فعالیتها اطلاعات زیادی درباره خودتان به شما میدهد.
- ارزشهای من چیست؟ آیا منطبق با آنها زندگی میکنم؟
آگاهی از ارزشهای شخصی میتواند منجر به مشخصکردن خودانگاره شود. ارزشها نشاندهنده ویژگیهایی مانند همدلی، صداقت، قابلاعتمادبودن، مهربانی و غیره هستند که در خود و دیگران اولویت قرار میدهید.
- آیا انتخابهای من نتیجه علائق خودم هستند یا دیگران؟
اگر مطمئن نیستید چطور به این پرسش جواب دهید از زاویهی دیگری به آن نگاه کنید: آیا اگر تنها بودید هم همین تصمیمها را میگرفتید؟ معمولا تصمیماتی که ناشی از تمایلات و منطبق با اهداف خودتان هستند نشاندهنده خودانگاره قوی میباشند.
عواملی که روی خودانگاره شما تاثیر میگذارند :
تصور کنید که برای جواب دادن به سوالات بالا کمی مشکل داشتید.
شاید با نگرانی از خود بپرسید “واقعا من که هستم؟”
باید گفت که نداشتن خودانگاره واضح خیلی شایع است. این به این معنی نیست که شما کار غلطی انجام دادهاید یا برایتان مقدر شده که بدون هویت مشخص به زندگی خود ادامه دهید.
درک بهتر عواملی که در تشکیل خودانگاره نقش دارند میتواند در تقویت آن موثر باشد.
شخصیسازی
شخصیسازی یا فرآیندی که در آن فرد، خودانگاره منحصر بفردش را تشکیل میدهد از کودکی آغاز میشود. برای اینکه این کار با موفقیت انجام شود، کودکان به فضا برای کاوشکردن، یادگیری و بیان خوستهها و تمایلاتشان نیاز دارند.
میرز توضیح میدهد:” وقتی به این تشویق میشویم که بدون خجالت و احساس گناه، شخصیت خود را به نمایش بگذاریم، خودانگاره قدرتمندی از خود پرورش میدهیم.”
اگر تمامی تلاش شما برای ابراز خود منجر به انتقاد یا تنبیه از جانب خانواده، دوستان یا کسان دیگر شود، ممکن است با نادیدهگرفتن خودانگاره درونی خود واکنش نشان دهید. ممکن است اینکه خود را به شکل کسی در آورید که راحتتر توسط دیگران پذیرفته میشود، ایمنتر و آسانتر به نظر بیاید.
وابستگی
رابطه شما با والدین یا سرپرستان نقش مهمی در روابط بعدی در زندگی ایفا میکند. وابستگی ناایمن نه تنها روی توسعه هویت که روی روابط عاشقانه در بزرگسالی نیز تاثیر میگذارد.
مشکلات مربوط به وابستگی پیچیدهاند اما در ادامه به صورت خلاصه میگوییم چطور با خودانگاره در ارتباط اند.
هنگامیکه از عشق بدون قید و شرط و پذیرش سرپرست خود مطمئن نیستید، ممکن است رفتار خود را به نحوی تغییر دهید که منجر به تایید او شود. پاداش و محبتی که در ازای این کار دریافت میکنید منجر به تایید این باور میشود که بهترین (یا شاید تنها) راه موفقیت در روابط این است که خود را به شکل خواستههای دیگران در آورید.
معمولا این الگو در روابط آینده شما هم تکرار میشود و سعی میکنید برای اینکه نیازهای شریک خود را مرتفع کنید، نیازهای خودتان را سرکوب نمایید چون به نظرتان این تنها راه حفظ محبت در رابطه است.
میل به همرنگ شدن با جمع
اگر در بزرگسالی در همرنگ شدن با هم سن و سالهایتان مشکل داشته باشید احتمالا دمدمی مزاج خواهید شد و به جای اینکه متکی به خودانگاره خود باشید، هویت خود را به نحوی تغییر میدهید که با گروههای دیگر انطباق بیشتری داشته باشد.
پذیرش میتواند مشوق قدرتمندی باشد و اگر این خودانگاره تغییرپذیر در دوره نوجوانی به نفع شما عمل کرده باشد، آن را در بزرگسالی هم به همراه خود خواهید داشت.
ممکن است وقتی سر کار هستید یک شخصیت داشته باشید، در خانواده شخصیت دیگر و هنگام وقت گذرانی با دوستان هم شخصیت دیگری از خود نشان دهید. جایجایی بین این “خود”های متفاوت میتواند نمود پیداکردن طبیعت واقعی را سختتر کند و منجر به اضطراب شود.
ساخت خودانگاره قوی
خودانگاره ناپایدار میتواند منجر به خمودی و عدم رضایت شود اما همیشه امکان این وجود دارد که خودانگاره واضحتری بسازیم.
از این استراتژیها برای ساخت هویت پایدار و مستقل استفاده کنید.
ارزشهایتان را تعریف کنید
ارزشها و باورهای شخصی از جنبههای اساسی هویت هستند.
سیستم اعتقادی به شما کمک میکند تشخیص دهید چه چیزی بیشتر از همه برای شما اهمیت دارد و تصمیم بگیرید روی مسائل مهم پافشاری کنید. به عنوان مثال، تمایل به حفاظت از حقوق حیوانات ممکن است منجر به این شود که درباره غذاهایی که میخورید تصمیمات آگاهانهتری بگیرید ( رژیم غذایی گیاهخواری ).
ارزشها به شما کمک میکنند در ارتباط خود با دیگران مرزهایی تعیین کنید. مثلا اگر صداقت برایتان مهم است، این را مشخص میکنید که نمیتوانید با کسی در رابطه باشید که به شما دروغ میگوید.
لازم نیست یک دفعه همه ارزشهایتان را مشخص کنید اما در زندگی روزمره و تعاملاتتان با دنیا، به برخی از ارزشهای احتمالیتان بیندیشید.
خودتان انتخاب کنید
تصمیمهای شما باید در ابتدا به نفع سلامتی و رفاه شما باشند. اگر شریک یا فرزند دارید، باید نیازهای آن ها را هم در نظر بگیرید اما این به معنی نادیده گرفتن خودتان نیست.
به خاطر داشته باشید که وقتی نیازهای خودتان رفع نشود، کمتر میتوانید نیازهای بقیه را رفع کنید.
شاید قبلا به دیگران اجازه داده باشید درباره دانشگاه، شغل یا محل اقامت برایتان تصمیمگیری کنند. اگر اینطور است، ممکن است شروع به تصمیمگیری برایتان اذیتکننده یا حتی ترسناک باشد.
اما اشکالی ندارد که با قدمهای کوچک شروع کنید. سعی کنید بدون اینکه نظر دیگران را بخواهید کارهایی انجام دهید که دلتان میخواهد.
به خاطر داشته باشید که مشورت گرفتن از دیگران به این معنی نیست که خودانگاره شما ضعیف است. اینکه در تصمیمات مهم با کسانیکه آنها را دوست دارید یا به آنها اعتماد دارید مشورت کنید کاملا سالم و منطقی است. نهایتا چیزی که مهم است این است که گذشته از نظری که آنها دارند تصمیمی بگیرید که برای شما بهترین است.
زمانی را به تنهایی اختصاص دهید
هنگامی که میخواهید با کسی آشنا شوید با او وقت می گذرانید. درست است؟ در نتیجه میتوان گفت برای اینکه خودتان را هم بشناسید باید زمانی را به تنهایی اختصاص دهید.
ممکن است در ابتدا عجیب به نظر برسد اما اینکه زمانی را جدا از دیگران، حتی خانواده و شریک زندگیتان بگذرانید سالم است.
از این زمان به هر نحوی که دوست دارید استفاده کنید. اگر میخواهید واقعا کاوش در خود را به حداکثر برسانید:
- سرگرمیهای جدید را امتحان کنید
- کار داوطلبانه انجام دهید
- کتابهای بیشتری بخوانید
- مراقبه کنید
- خاطره بنویسید
چگونگی رسیدن به ایدهآلهای خود را بررسی کنید!
تحقیقات قدیمیتر نشان میدهند تفاوت بین خود ایدهآل (کسی که خود را تصور میکنید) با خود واقعیتان (کسی که واقعا هستید) میتواند منجر به نارضایتی و حتی افسردگی شود.
به عبارت دیگر، شناخت خود کافی نیست اما برای شروع خیلی خوب است. ارزش نگذاشتن به این خودانگاره میتواند روی سلامت روانی اثر منفی داشته باشد.
وقتی خودانگاره خود را به نحو شفافتر تعریف کردید، در نظر بگیرید که برای همسوسازی زندگیتان با هویت شخصی چه میتوانید بکنید. مثلا میتوانید از خود بپرسید چه تغییراتی میتوانید در زندگی حرفهای یا ارتباط خود با دیگران اعمال کنید.
چه زمانی کمک بگیریم؟
تعریف خودانگاره ممکن است در ابتدا خیلی سخت باشد به خصوص اگر قبلا خیلی به هویت خود فکر نکردهاید.
اگر فکر میکنید به مشکل برخوردهاید برای راهنمایی به یک متخصص حوزه روان مراجعه کنید. رواندرمانگر میتواند در زمینههایی مانند موارد زیر کمککننده باشد:
- عزت نفس پایین
- افسردگی
- اضطراب
- ناخشنودی دائمی که از نارضایتی از زندگی نشات میگیرد
- دغدغههای محل کار یا رابطه
حتی اگر علائم هیچ مشکل روانی هم نداشته باشید، رواندرمانی میتواند شروع عالی برای سفر کاوش خود باشد.
در جلسه رواندرمانی میتوانید:
- ارزشهایتان را شناسایی کنید
- از مشکلات وابستگی یا الگوهای رابطهای مشکلساز پرده بردارید
- مهارتهای تصمیمگیری را یاد گرفته و تمرین کنید
- نیازاهای برآورده نشده را شناسایی کرده و برطرف کنید
- مشکلات رابطه که مرتبط با خودانگاره است را برطرف کنید
سلامت روان و خودانگاره ناپایدار روی هم تاثیر گذار است. مشکلات مربوط به هویت فردی مانند خودانگاره ناواضح، ناپایدار و دائما در حال تغییر یا تحریف شده گاهی میتواند نشانه مشکلات زیر باشد:
- اختلال شخصیت مرزی
- اختلال شخصیت نمایشی
- اختلال تجزیه هویت
- شیزوفرنی
- اختلال استرس پس از سانحه
این بیماریها میتوانند جدی باشند اما درمانپذیر اند. متخصص سلامت روان میتواند به کاوش سایر علائم کمک کند و گزینههای درمانی مناسب را پیشنهاد دهد.
چکیده
درک مفهوم “خود” همیشه آسان نیست. بخشی به این علت که وقتی در زندگی یاد میگیرید و رشد میکنید، هویتتان به صورت طبیعی تغییر میکند.
اینکه بعضی وقتها گیج شوید یا شک کنید طبیعی است. وقتی مرتب احساس نارضایتی میکنید یا در نام بردن نیازها و خواستههایتان مشکل دارید، اختصاص زمان به کشف خود را در نظر بگیرید.
منبع نوشته :
https://www.healthline.com/health/sense-of-self
عاشق نوشتن درباره تغذیه